-عاشق قاتل های باهوشم. دلشون میخواد گیر بیفتن
-چرا؟
- تا تحسین بشن! تشویق در پایان نمایش بی نظیرشون.نقطه ضعف نوابغ همینه . دلشون تماشاچی میخواد.
s1 e1 48':24
تد باندی
Ted Bundy ، نمونه اعلای یک sociopath جامعه گریز درجه یک !
قاتل سریالی . خوشتیپ و جذاب. با اعتماد بنفس. عدم حس پشیمانی.
باهوش در فرار از زندان .مغز متفکر در طراحی نقشه ها . آشنا به علم حقوق و بازی دادن دادگاه و رسانه ها و خریدن زمان
باندی در مصاحبهای گفته: "احساس گناه واقعاً هیچ مشکلی رو حل نمیکنه... اذیتت میکنه...
فکر کنم، من موقعیت حسادت برانگیزی دارم، اینکه مجبور نیستم با حس گناه سر
و کله بزنم. هیچ دلیلی وجود نداره که اینکار رو بکنم."
وضعیت روانی باندی
با عناوین دیگری هم توصیف شدهاست. خودشیفتگی، ضعف قدرت داوری، رفتارهای
کنترل کننده و گمراه کننده و... . متهم کردن دیگران و انکار دو مشخصه اصلی مکانیسم دفاعی باندی بودند
زندگی کامل این فرد رو در ویکیپیدا بخونید و فیلمها و مصاحبه ها رو از یوتیوب مشاهده کنید
اما چه چیز باعث شکل گیری شخصیت باندی شد؟
1. قدم اول: تولد
تدی فرزند نامشروع مادرش بود که تا سالها ازش مخفی شده بود و بعد از فهمیدنش، دچار مشکلاتی شد.
قدم دوم:خانواده
تو خانواده ای بزرگ شد که به گفته خودش،مهر و توجه وجود نداشت و نتونست با شوهر مادرش ارتباط برقرار کنه
قدم سوم: ترک معشوق
تو دوره دانشگاه با استفانی بروکس رابطه برقرار کرد اما مدتی بعد بروکس به این نتیجه رسید که باندی فرد با همت و برنامه ای برای آینده نیست.پس ترک اش کرد. در حقیقت ضربه نهایی برای ترکیدن تمام عقده های کودکی از این زمان تو وجود تد ایجاد شد.
همه ی زنها به نوعی مردها رو تربیت میکنن. چه مادر و چه همسر.مسلما ترک گفتن استفانی یک ترک ساده نبود و با تحقیر و تلخی زیاد انجام شد که ضربه سختی به تد وارد شد و شخصیت آینده شو شکل داد (حواستون باشه چه جوری یکی رو رد میکنین!!)
تمام زنهایی که مقتول تد بودن، با هیبت و شکل ظاهری استفانی و اکثرا تو دوره دانشگاه بودن:
زنان گمشده ویژگیهای مشترک کمی داشتند، آنها همگی دانشجویان سفید پوست کالج، جوان و جذاب بودند و موهای بلندی با آرایش مشابه داشتند.
در حقیقت این رفتار بیمارگونه برای ارضای خشم سرکوب شده حاصل از تحقیر کودکی و ترک معشوق برای نشون دادن قدرتمندی و سلطه بر زنها انجام شده
تد بعد از مدتی به اوج رسید و بعد از دست وپا کردن اسم و رسم، خودشو به استفانی نزدیک کرد، هم زمان با دونفر دیگه هم ارتباط داشت، و با استفانی قرار ازدواج گذاشت و بعد مدتی، به طور کامل قطع ارتباط کرده و دستشو تو پوست گردو گذاشت فقط برای اینکه : میخواستم به خودم ثابت کنم که اگه میخواستم میتونستم با اون ازدواج کنم
حتی از استفانی هم انتقام گرفت اما این انتقام آرومش نکرد و به روش های دیگه ای این شخصیت شکل گرفته رو ادامه داد .
عنوان شده مهم ترین انگیزه باندی برای تجاوز و قتل میل شدید به در اختیار داشتن بودهاست. به گفته خود باندی، تجاوز و آزار جنسی میل او به در اختیار داشتن قربانیانش را در حد کمال ارضا میکرد: آنچه در واقع عاید من میشد در اختیار گرفتن هر چیزی بود که دزدیده بودمش... من از داشتن چیزی لذت عمیق میبرم که وقتی به خواستنش اراده کردم، برم و ورش دارم. حد نهایی در اختیار داشتن قربانی اینه که زندگیش رو بگیری ... و بعدش بقایای فیزیکی رو تصاحب کنی...
جالب تر اینکه قابلیت کنترل این رفتار رو داشته و نسبت به خانواده و دوست دخترهای جدی اش آزاری نداشته:
در آخرین ملاقاتشان باندی به کلاپفر گفت: "هر وقتی که حس میکردم حس قدرت
ناشی از بیماریم داره تو وجودم راه پیدا میکنه عمداً ازت دوری میکردم
- ۹۶/۰۶/۲۸